سناریو :: عشق گم شده

پارت :: ۸
ویو :: نویسنده

همه تو پذیرایی روی مبل نشسته بودن و زار میزدن که چطور به یه دختر که از خودشون کوچیک تره باختن ، ولی رینا تو اتاق تمرین بود و تمرین میکرد.
چند ساعت بعد زار زدن کاکوچو ، موچی و تاکئومی بلند شدن تا برن غذا درست کنن. بقیه هم تو گوشی هاشون بودن و رینا همیچنین در حال تمرین بود...
بعد گذشت حدود ۴۰ دقیقه سانزو اومد تو اتاق تمرین تا به رینا بگه غذا چند دقیقه دیگه اماده میشه. وقتی دید رینا غرق در تمرینه رفت از پشت بغلش کرد و گونش رو بوسید و گفت : بیا غذا جنگ جو کوچولو.
رینا که تازه ویندوزش اومد بالا گفت : جنگ جو کوچولووووو ؟؟؟؟؟!!!!!!
سانزو خندید و دوید بیرون رینا هم رفت یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفت و بعد اومد بیرون موهاش رو خشک کرد ، لباس پوشید و رفت پیش بقیه و دید که دارن میز رو میچینن.
ران : سلام ابجی.
رینا رفت به بقیه کمک کرد و میز رو چیدن و شروع کردن به خوردن غذاشون.
رینا : بچه ها.
همه به رینا نگاه میکنن ، رینا ادانه میده.
رینا : امروز میخوام برم خرید یه چیزایی لازم دارم میتونید باهام بیاید ؟

کوکو : من کار دارم‌.
ران و ریندو: ما هم ماموریت داریم.
تاکئومی : من و موچی قراره امروز بریم اسلحه فروشی.
کاکوچو : من میخوام برم قبرستون.
رینا : قبرستون ؟
کاکوچو : دیدن یکی از دوستام ، ایزانا ، اون مرده.
رینا : اوه...
مایکی : منم که تحت تعقبیم.

سانزو : من میتونم بیام. 🖐🏻🙌🏻
همه : *نگاه برزخی به سانزو
مایکی : کافیه دستت به رینا بخوره تا همون دست رو بشکونم !
سانزو : باشه ، فقط به عنوان همراه باهاش میرم نگران نباشین.
ران : با این حرفت نگران ترم شدیم.
سانزو : قول میدم مثل جونم ازش مراقبت کنم.


فلشبک :: عصر


رینا : سانزو ، اگر میخوای باهام بیای الان اماده شو که بریم.
سانزو : باشه.
ران : خب... مراحل نماز چی بود ؟
ریندو : اول توحید بخون.
ران : مگه حمد نبود اولش ؟
ریندو : همون.

ران : بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
اهدِنَـا الصِّرَاطَالمُستَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ
وَلاَ الضَّالِّین

ریندو : حالا توحید

ران : بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ یَلِدْ
وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ

ریندو : حالا رکوع برو

ران : *خم میشه
ران : سبحان ربی العظیم و بحمده
ریندو : حالا سجده برو
ران : *سجده میره
ران : سُبحآنَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِهِ
ران : *سرش رو از رو زمین بر میداره
ران : الله و اکبر
دوباره میزاره رو زمین : سُبحآنَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِهِ

ریندو : حالا دوباره حمد و توحید رو بخون
ران : *خوندن حمد و توحید
ریندو : حالا قنوت.
ران : "ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسن وقنا عذاب النار"
ریندو : حالا دوباره رکوع و سجده
ران : *انجام دادن چیزی که ریندو میگه
ریندو : حالا تشهد
ران : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وال محمد
ریندو : در اخر سلام رو بخوان ای مسلمان.
ران : السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته
السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

رینا : خب بچه ها خداحافظ.
رینا و سانزو میرن بیرون و در رو میبندن.
ریندو : خب ، نمازمون هم خوندیم.
ران : ریندو...
ریندو به ران نگاه میکنه.
ران : رو به قبله نبودیم... وضوع هم نگرفتیم !
ریندو : از اول بخون.
ران : قبله کدوم وره.
ریندو : مایکی قبله کدوم وره ؟ *عربده
مایکی : چرا ؟ *عربده
ران : میخوایم نماز بخونیم که یه وقت سانزو یه بلایی سر رینا نیاره *عربده
همه میان پایین.
مایکی : قبله سمت اشپزخونه‌ست.
همه میرن وضوع میگرن و شروع میکنن به نماز خوندن و این وسط ریندو امام جماعت میباشد.

بعد نماز ::

ریندو : خب تموم شد
مایکی : انشالله این همه نماز خوندیم نتیجه بگیره.
کاکوچو : ایشالله.





پایان این پارت
ببینین بچه هام چقدر مسلمانن
چقدر پاکن
خیلییییییییییی پاککککککککک
دیدگاه ها (۵)

ست انیمه ای

لباس رینا و سانزو وقتی رفتن بیرونتوی سناریو عشق گمشدهراستی ش...

سناریو :: مثلث عشقی

سناریو :: سوکوکو

Scenario :: Lost Love :: Part :: ۷

Scenario :: Lost Love :: Part :: ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط